حقوق اسلام و رهنمود های اسلام در باب حقوق بشر

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

 

وداع با شهید گمنام در شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

حسینیه منتظران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رشت

مدت زمان: 4 دقیقه 4 ثانیه

به پاس خون شهیدان

 

به پاس خون شهیدان، به عشق پیر جماران
اگر بارد فتنه از هر سو برنگردیم از عهد و پیمان

به راه صاحب زمانیم، ابوذرهای زمانیم
که مانند شهریاری ها، خوار چشمان دشمنانیم
دین و ایمان من، مهرت در جان من، ذکرت درمان من، حسین...

علم داران نبردیم، به طوفان ها مرد مردیم
اگر دوریم از شهیدان از راه ایشان ما برنگردیدم

بسیجی های حسینیم، مرید پیر خمینیم
چو در خوابند اهل دنیا، ما اهل بیداری، اهل دردیم
دین و ایمان من، مهرت در جان من، ذکرت در نام من، حسین...

 

برای دریافت نوحه استودیویی<< به پاس خون شهیدان >> با نوای ابوالفضل ساعدی و میکس و مستر خلیل چاوشی بر روی لینک های زیر کلیک کنید.

 

دریافت

کیفیت ۳۲۰

حجم: 7.65 مگابایت

دریافت

کیفیت ۱۲۸

حجم: 3.15 مگابایت
 

 

 

شهید احمد متوسلیانخاطره‌ای از سردار مجتبی عسگری مسئول مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه محمد رسول‌الله (ص)، درباره اهتمام حاج احمد متوسلیان، فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله، به استفاده از واژگان فارسی را در ادامه این مطلب بخوانید.

«پاوه که بودیم، حاج احمد صبح‌ها بعد از نماز ما را به ارتفاعات شهر می‌برد و توی آن برف و یخبندان باید از کوه بالا می‌رفتیم. بالا رفتن از کوه خیلی سخت بود، آن هم صبح زود. اما پایین آمدن راحت بود؛ روی برف‌ها سُر می‌خوردیم و ده دقیقه‌ای برمی‌گشتیم. حاج احمد همیشه روی پلی که کنار کوه بود با یک جعبه خرما می‌ایستاد و به بچه‌ها خسته نباشید می‌گفت و از آنها پذیرایی می‌کرد.

یک‌بار که در حال برداشتن خرما بودم، گفتم «مرسی برادر» گفت: «چی گفتی؟»، فهمیدم چه اشتباهی کردم، گفتم: «هیچی گفتم دست شما درد نکنه.» گفت: «گفتم چی گفتی؟» گفتم: «برادر گفتم خیلی ممنون» دوباره گفت: «نه اون اول چی گفتی؟» من که دیگر راه برگشتی نمی‌دیدم، گفتم: «خرما را که تعارف کردین گفتم مرسی» گفت: «بخیز».

سینه خیز رفتن در آن شرایط با آن سرما و گل و برف ساعت 8 صبح، واقعاً کار دشواری بود. اما چاره‌ای نبود باید اطاعت امر می‌کردم. بیست متری که رفتم، دیگر نتوانستم ادامه بدهم. انرژی‌ام تحلیل رفته بود. روی زمین ولو شدم و گفتم: «دیگه نمی‌تونم»؛ حاج احمد گفت: «باید بری»، گفتم: «نمی‌تونم»، والله نمی‌تونم»، بعد با ضربه‌ای به پشتم زد که نفهمیدم از کجا خوردم!

ظهر که همدیگر را دوباره دیدیم، گفتم: «حاج احمد اون چه کاری بود که شما با من کردی؟ مگه من چی گفتم؟ به خاطر یک کلمه برای چی منو زدین؟»، گفت: «ما یک رژیم طاغوتی را با فرهنگش بیرون کردیم. ما خودمون فرهنگ داریم. زبان داریم. شما نباید نشخوار کننده کلمات فرانسوی و اجانب باشید. به جای این حرف‌ها بگو خدا پدرت رو بیامرزه!»

 

سرهنگ پاسدار، حاج محمود توکلی، جانشین قرارگاه تفحص شهدا در کردستان عراق به شهادت رسید.

سرهنگ توکلی در جریان عملیات کاوش پیکرهای مطهر شهدای دوران دفاع مقدس در منطقه عملیاتی پنجوین عراق به درجه رفیع شهادت نائل شد.شهید سرهنگ محمود توکلی

خبرنگار خبرگزاری صبح دانشجو مصاحبه ای با ابوالفضل ساعدی در بحث نظام حقوقی وصیت داشت.
ساعدی ضمن گرامیداشت اعیاد شعبانیه و تبریک ولادت با سعادت حضرت امام زمان (ع) و آرزوی ظهور حضرت نکاتی را بیان کرد که در زیر ارائه می شود.
کلمه ی نام آشنای وصیت همه ی ما را به مرحله ی بعد از مرگ در دنیای فرد متوفی می اندازد.
لکن مفهوم دقیق وصیت را چقدر می دانیم؟
آیا میتوان الزام وصیت و مندرجات آن را از دادگاه درخواست نمود؟
وصیت یک فرد متوفی چقدر مورد حمایت قانون گذار ما بوده است؟
برای پاسخ به سوال های بالا و بسیاری از ابهامات دیگر نظام حقوقی وصیت را بررسی میکنیم
قبل از هر چیزی وصیت را به دو بخش تقسیم می کنیم:
۱_وصیتی که مورد حمایت قانون گذار است
۲_وصیتی که مورد حمایت قانون گذار نیست
فرد وصیت کننده که به او موصی می گوییم میتواند در وصیت نامه اش هر درخواست و پند و اندرز و تملیک و عهدی را با بازماندگان خودش داشته باشد.
قانون گذار محترم از وصیت نامه هایی که صرفا حاوی پند و اندرز و نکات اخلاقی مثل دعوت به اعمال نیک و انجام فرایض واجب است حمایتی نکرده است.یعنی نمی شود به موجب وصیت پدر که خواندن نماز پسر بوده است، بیاییم پسر را از طریق دادگاه اجبار به این فریضه واجب نماییم.
و این گونه وصیت نامه ها صرفا حاوی نکات اخلاقی بوده و براساس اخلاق و محبت مخاطبان نسبت به موصی عمل می شود.
قانون گذار محترم در ماده ی ۸۲۵ قانون مدنی آمده دو نوع وصیت را بیان نموده.باید بگوییم ماده ی ۸۲۵ اشتباه نیست.درست است.اما کامل نیست.این ماده گفته وصیت به دو نوع وصیت تملیکی و عهدی تقسیم می شود.ما وصیت داریم که در آن موصی میتواند ابراء(اسقاط حق دینی) یا اعراض(اسقاط حق عینی) یا حتی در وصیت نامه اش مالی از اموالش را وقف کند.
پس نباید فقط وصیت را دو نوع دانست.
منتهی باید بپذیریم که اکثر وصیت نامه هایی که مورد حمایت قانون گذار اند یا تملیکی اند و یا عهدی.
که ما هم برای جلوگیری از اطاله ی بحث فقط این دو نوع وصیت را بررسی خواهیم کرد.
وصیت تملیکی:به موجب وصیت تملیکی موصی می تواند تا یک/سوم از اموال خود را به هر کس که بخواهد تملیک کند.
به کسی که وصیت می کند میگوییم *موصی* و به کسی که وصیت به نفع او می شود می گوییم *موصی له* و به آن مالی که موضوع وصیت است *موصی به* میگوییم.
صرف نظر از اختلافات میتوانم بگویم وصیت تملیکی عقد است.
اینکه میگویم وصیت تملیکی عقد است این عقد بودنه آثار زیادی دارد.
یکی از معنی هایش این است که برای اینکه تملیک واقع شود موصی له باید قبول کند.
اگر قبول نکند یا رد کند وصیت باطل می شود
در اینکه چه زمانی باید قبول کند بحث طولانیست ولی به اختصار بررسی میکنیم
اگر در زمان حیات موصی(وصیت کننده)، موصی له(وصیت شونده)از مفاد وصیتی که به نفعش شده آگاهی کسب کرد و قبولی را گفت دیگر لازم نیست بعد از مرگ موصی قبولی بگوید.
اگر موصی مالی را وصیت کرد برای موصی له، وی در زمان حیات موصی قبولی را گفت ،ولی دو ساعت بعد از مرگ موصی او هم از دنیا رفت‌،در اینجا مال مورد وصیت می رسد به ورثه ی موصی له
اما اگه قبل از اینکه موصی له قبولی را بگوید بمیرد وصیت باطل می شود، ومال باید برسد به ورثه ی موصی…
آیا میشود به نفع جنین وصیت کرد؟
اگر جواب مثبت است قبولی آن با کیست؟
بله می شود طبق ماده ی ۸۵۱ قانون مدنی و قبولی آن طبق ماده ی ۱۰۳ قانون امور حسبی با ولی اوست.
ولی(سرپرست)میتواند در زمانی که جنین به دنیا آمده یا حتی قبل از به دنیا آمدن قبولی را بگوید.
ماده ی ۸۵۱ یک شرط دارد:جنین باید زنده متولد شود
حتی اگر یک لحظه به دنیا آید بعد بمیرد *موصی به* میرسد به ورثه ی آن جنین.
شاید سوال برایتان شود که قبولی در وصیت تملیکی باید چگونه باشد؟
قبولی میتواند با اخذ شاهد یا دادن اظهارنامه ی رسمی از طریق دادگاه باشد
بحث بعدی که چالش انگیز ترین بحث وصیت است وصیت عهدی است.در وصیت عهدی فرد وصیت کننده که موصی است عهد و تکلیفی را به گردن مخاطب خودش که به او وصی می گوییم می گذارد.وصیت عهدی ایقاع است!
یعنی طبق ماده ی ۸۳۴ قانون مدنی هیچ نیازی به قبولی وصی ندارد.
همین که موصی عهد و تکلیف را در وصیت نامه اش می اورد و فوت میکند،وصی باید به آن عهد و تکلیف عمل کند،چه بخواهد و چه نخواهد.
وصیت عهدی همانند وکالت است، منتهی وکالتی که معلق به فوت است.
قانون گذار تنها یک راه فرار برای وصی از تکلیفی که بر دوش او می گذارند گذاشته است.
باید شانس بیاورد از مورد وصیت آگاه شود و آن را رد کند
که به وسیله ی شاهد گرفتن میتوان نزد موصی رد کند
یا با دادن اظهار نامه رد کردنش را به اطلاع موصی برساند.
اگر وصی از مفاد وصیت آگاه نشده باشد و موصی بمیرد،دیگر راهی وجود ندارد و باید به آن تکلیف اقدام کند.
با مثالی شرح قضیه خواهم کرد:فرض کنید آقای موصی وصیت می کند که آقای الف بعد از مرگ من برود با قسمتی از سرمایه ام یک خانه ای بخرد و آن را با قیمت کم اجاره دهد به اشخاص مستضعف.

وصی ‌که در اینجا آقای الف است نمیتواند بگوید که من انجام نمی دهم. باید برود و به عهدی که موصی برگردن وی گذاشته عمل کند.تنها در صورتی میتواند شانه خالی کند که در زمان زنده بودن موصی متوجه وصیت شده باشد و آن را با اظهارنامه ی رسمی یا هر روش دیگری صریحا رد کرده باشد.
در بحث وصیت تملیکی یک نکته ای هست.موصی تنها تا یک/سوم کل اموالش میتواند به نفع هر کس وصیت کند و بیشتر از این مقدار نیاز به تایید و تنفیذ وراث وی دارد.
وصیت کسی که خودکشی کرده هم بحث چالش برانگیزی دارد.ماده ی ۸۳۶ قانون مدنی میگوید اگر کسی به قصد خودکشی خود را مجروح یا مسموم کند اگر هلاک شود ،وصیت وی باطل است.یعنی به وصیت وی عمل نمی کنیم.ولی اگر از این عمل جان سالم به در ببرد،به وصیت وی عمل میکنیم.یعنی طرف زنده است ولی به وصیتش عمل می شود.
اگر طبق وصیتش باید بعد از مرگش مالی از اموالش به فلانی می رسید، حال که زنده است این تملیک انجام می شود،ولی اگر هلاک شود وصیت نامه اش باطل است.
این مجازات حقوقی ست برای فردی که خودکشی میکند.
بر خلاف تصور عوام که فکر میکنند میشود با وصیت یک یا چند نفر از ورثه را از ارث محروم کرد ماده ی ۸۳۷ قانون مدنی تکلیف را روشن کرده و گفته نمیشود به موجب وصیت یک یا چند نفر از ورثه را از ارث محروم کرد.
موصی فقط میتواند تا یک/سوم از اموال خودش را به کسی که میخواهد تملیک کند،نمیتواند کسی را محروم کند.
و آخرین وصیت موصی معتبر است و وصیت های قبلی فاقد ارزش قانون است.

و در پایان از اینکه در خدمت شما بودم سپاسگزارم و تشکر می نمایم.


وصیت نامه

میان خاک سر از آسمان در آوردیم
چقدر قمری بی آشیان در آوردیم

وجب وجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره ی نیمه جان در آوردیم

چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان در آوردیم

لبان سوخته ات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرما پزان در آوردیم

به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم 
عجیب بود که آتشفشان در آوردیم

به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان در آوردیم

چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
زخاک تیره ولی استخوان در آوردیم

شما حماسه سرودید و ما به نام شما 
فقط ترانه سرویم - نان  در آوردیم -

برای این که بگوییم با شما بودیم 
چقدر از خودمان داستان در آوردیم 

به بازی اش نگرفتند و ما چه بازی ها 
برای این سر بی خانمان در آوردیم

و آب های جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان در آوردیم
شعر از سعید بیابانکی
برای مشاهده ی کلیپ زیبا کلیک کنید:


برای دریافت کلیپ بر روی لینک زیر کلیک کنید:
دریافت کلیپ
حجم: 6.21 مگابایت


واسه رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یه نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن.

داوطلب زیاد بود...

قرعه انداختند.

افتاد بنام یه جوون.

همه اعتراض کردند الا یه پیرمرد!

گفت: «چیکار دارید! بنامش افتاده دیگه!»

بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.

دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوون.

جوون بلافاصله خودش رو به صورت انداخت رو سیم خاردار.

بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوون.

همه رفتن الا پیرمرد.

گفتند: «بیا!»

گفت:« نه! شما برید! من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش....مادرش منتظره...


قرعه ی مین

بسم الله الرحمن الرحیم

حاج رحیم صارمی میگفت:
مهدی باکری از شناسایی اومد.سه چهار روزی میشد تو خاک دشمن بود.اومد افتاد تو سنگر...لب ها خشک،ضعیف،پر از گرد و خاک
یه کمپوت براش وا کردم گذاشتم جلوش...گفت:امروز سهمیه بچها کمپوت بوده یا نه؟صدامو براش بردم بالا،مگه اونا ۳ ۴ روز تو خاک دشمن بودن؟گفت رحیم شلوغش نکن امروز سهمیه بچها کمپوت بوده یا نه گفتم نه نبوده
گفت اینو بردار یه پارچ آب بیار
و الذین جاهدوا فینا لهندینم سبلنا
خدا میگه تو بیا طرف من ،من خودم راه رو بهت نشون میدم
اگه خدا راه رو بمون نشون بده خودمون رو با بقیه متفاوت نمیبینیم
خودمون رو ورثه ی انقلاب نمیبینیم...خودمون رو بین پست و منصب ها گم نمیکنیم
کافیه یکم جهاد کنیم...شک نکن باکری ها از جهاد نفس به اینجا رسیدن
وقتی میتونم بگم انقلابی ام که کار کنم ولی سهمی نخوام
زیر دستم باشه ولی استفاده نکنم
وگرنه کار کردن و استفاده کردن رو که یه از خدا بی خبر هم بلده
انقلاب الان بیش از پیش به اینچنین انسان هایی نیاز داره
به قول شهید باکری خدایا مرا پاک بپذیر
فقط یه جمله،شاید مخاطب این جمله بیش از همه مسئولین امروز شهرمان باشد
وقتی داشتی سهمت رو از انقلاب میگرفتی، کاری ندارم به چه بهانه ای،تحت چه عنوانی،یادت باشه آقا مهدی شهردار بود،مهندس مکانیک هم بود ولی یه روز تو اروند تیر خورد و اروند برای همیشه اونو با خودش برد...
منبع:آیه ۶۹ سوره عنکبوت

تصویری از شهید مهدی باکری؛
شهید باکری

در معرفی این کتاب آمده است: سردار شهید حسین ساعدی یک گچکار ساده بود که با شروع جنگ به کردستان رفت و در کنار سردار احمدمتوسلیان حماسه‌ها آفرید. او بعدها فرمانده نیروهای اعزامی از خمین شد و در سالهای ابتدای دفاع مقدس، خط شکن عملیات‌ها بود.


شهید زین الدین که فرمانده او بود، بسیار به حسین ساعدی علاقه داشت. او سخت‌ترین محورها را در اختیار حسین و نیروهایش قرار می داد. در یکی از عملیات‌ها، دو گردان نیرو در عمق مواضع دشمن محاصره شدند. با اتمام مهمات و آذوقه، دشمن ده‌ها خودرو فرستاد تا ۷۰۰ اسیر بگیرد. شهید حسین ساعدی که هیچ دوره فرماندهی ندیده بود، با حرکتی عجیب، نه تنها تمامی نیروها را نجات داد، بلکه تعداد زیادی کشته و اسیر از دشمن گرفت.

در عملیات والفجر۴ و خیبر، قفل عملیات توسط گردان روح الله به فرماندهی حسین ساعدی باز شد. قبل از خیبر، همه فهمیده بودند که حسین ماندنی نیست. حسین ساعدی، با نیروهایش وارد جزیره جنوبی شد و خط شکن عملیات شد. در روز هشتم اسفند ۶۲ مرغ روحش به پرواز در آمد.

حسین عاشق گمنامی بود. برای همین پیکرش در کنار نیروهایش در جزایر مجنون ماند. از کودکی در روز تاسوعا نذری می داد. او فدایی حضرت عباس بود. ۱۰ سال بعد در شب تاسوعا به خمین بازگشت…

✅وقتی کتاب رو میخونید عاشق شخصیت شهید بزرگوار میشید.مخصوصا برای ما جوون ها بسیار جذابه.

#پیشنهاد_مطالعه

کاری‌از #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم‌هادی

شهید حسین ساعدی

ابوالفضل ساعدیبا خاطره ای از حاج احمد متوسلیان شروع میکنیم.

بسیجی چشم دوخته بود به سمتی که حاجی میومد
اونقدر خسته بود که چشم هاش رو با چوب کبریت باز نگه داشته بود
حاجی که از اون دور لبخند میزد،بهش گفت:خسته نباشی،خداقوت…
بسیجی گفت:خیلی ممنون.ایشالا فردا با یه خواب ناز تلافی میکنم.
حاجی دستش رو گرفت و از خاکریز کشیدش بالا؛بعد با انگشت یه جایِ دوری سمت غرب رو نشون داد و گفت:
‘هر وقت پرچمت رو بردی و اونجا کوبیدی،میتونی بری بخوابی’!!
بسیجی سرش رو برگردوند و خیره،نگاهش رو نگاه کرد و پرسید:کجا؟؟
حاج احمد گفت:اونجا؛تو اُفق…
بله افق.ما چقدر به افق فکر کردیم.چقدر برای اُفقی که حاج احمد میدید تلاش کردیم.اصلا این ها همه به کنار.ما چقدر برای شناختن خود احمد متوسلیان ها وقت گذاشتیم.
و در آن وقت های نصف و نیمه چقدر جدی بودیم؟
جنگ فرهنگی با هیچ کس شوخی ندارد.هر وقت موشک فرهنگی ات خاموش شد شک نکن هم موشک هایت را میزنند هم خودت را
جالبه در فیلم هایمان اکثرا رزمنده ها و شهدا رو آدم های بیخیال جلوه میدن..یه آدمی نشون میدن که بی تفاوت بوده نسبت به اطرافیانش
این تفکر خودش تخریب کنندس
که اگر این طور بود شک نکنیم همان روز های ابتدایی کل مملکت به باد میرفت…
شاید شخصیت های شهدا در فیلم ها بی تفاوت نشان داده شده تا شخصیت ما در جنگ فرهنگی بی تفاوت باشد
یاد آن بیسیم چی کانال کمیل به خیر که در آخرین لحظات با حاج همت گفت سلام مارا به امام برسان و بگو تا اخرین لحظه جنگیدیم و بعد صدایش برای همیشه قطع شد
راضی ایم صدایمان را برای شهدا قطع کنیم؟؟
راضی ایم حرف زدنمان را فقط برای لحظاتی برای شهدا بذاریم؟
منی که پیام آخر بیسیمچی کانال کمیل را شنیدم به والله مسئولیتم تغییر کرده.
او برای امامش همه چیزش را داد
تیر خلاصی به جمجمه اش زدند.سال ها زیر خاک ماند
ما راضی ایم به خاطر اماممان چه بدهیم؟؟!! خیلی فاصله گرفتیم
قطعا شرایط حاکم بر جامعه نیز در اثر ولنگاری ماست
خلاصه چه بگوییم
این است حال ما
این است عملکرد ما
به امید بهتر شدن حالمان
و کلام آخر اللهم ارزقنا شفاعه الحسین یوم الورود.

جامانده ام

دریافت کلیپ

برای دریافت کلیپ با نوای ابوالفضل ساعدی بر روی لینک بالا کلیک کنید.



دریافت نوحه

برای دریافت دم و نوحه سنگین با نوای ابوالفضل ساعدی بر روی لینک بالا کلیک کنید



حقوق بشر مورد نظر قرآن چگونه است : آیا درقرآن بحثى از حقوق بشر شده است؟
به عنوان پاسخی اجمالی میتوان گفت قرآن در مسأله حفظ جان و مال و آبروى انسان ها تا آنجا پیشرفته که جان یک انسان را همچون جان تمامى افراد بشر می داند و درمسأله حقوق انسان ها، تا آنجا پیش مى رود که اجراى اصل عدالت را در حقوق افراد یک جامعه بر همه چیز مقدم مى دارد. و دستور به قیام برای اجرای عدالت می دهد. همچنین حمایت از ایتام و نظارت دقیق بر وضع آنها و سرپرستى از آنها و اموالشان را هم ردیف توحید قرار مى دهد.
یک قانون عالى و ارزنده، قانونى است که در مساله حقوق بشر طرح جامع تر و دقیق ترى ارائه کند، با توجه به این حقیقت هرگاه به آیات قرآن در این زمینه مى نگریم، عظمت قوانینش آشکارتر مى گردد.
قرآن در مساله حفظ جان و مال و آبروى انسان ها تا آنجا پیشرفته که جان یک انسان را همچون جان تمامى افراد بشر ارج مى نهد و در این زمینه مى گوید:《من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانما قتل الناس جمیعا ومن احیاها فکانما احیا الناس جمیعا》؛ (هر کس انسانى را بدون ارتکاب قتل، یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همه انسانها را کشته و هر کس انسانى را رهایى بخشد چنان است که گویى همه مردم را زنده کرده است)
این بیان را در هیچ ماده یا اصل قانونی نمیتوانید بیابید.

قرآن درمساله حقوق انسان ها، تا آنجا پیش مى رود که اجراى اصل عدالت را در حقوق افراد یک جامعه بر همه چیز مقدم مى دارد و هشدار مى دهد که نکند خصومت هاى شخصى یا روابط دوستانه مانع اجراى عدالتگردد.
در واقع قرآن بر آیین دادرسی مدنی و کیفری عادلانه حقوق کنونی نیز تاکید کرده هست
در یک جا مى گوید:«وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنئَانُ قَوْم عَلَى الّا تَعْدِلُوا اءِعْدِلُوا هُوَ اَقْرَبُ لِلتَّقْوَى»؛ (مبادا دشمنى با جمعیتى، شما را به گناه ترک عدالت بکشاند،عدالت پیشه کنید که به پرهیزگارى نزدیکتر است).
در نقطه مقابل آن نسبت به تاثیر بر اجراى عدالت چنین هشدار مى دهد:
«یا ایها الّذین آمَنُوا کُونُوا قوامین بالقسط شهداءَ لله ولو علی انفسکم اَوِ الْوالدین وَالاقربین اِنْ یکن غَنِیّاً اَوْ فَقِیراً فَاللهُ اولی بهما»؛ (اى کسانى که ایمان آورده اید! همواره و همیشه قیام به عدالت کنید. براى خداگواهى دهید، اگر چه به زیان شما، یا پدر و مادر و نزدیکانتان بوده باشد! [چرا که] اگر او [کسى که گواهى شما به زیان او است] غنى یا فقیر باشد، خداوند سزاوارتر است که از آنان حمایت کند).
از تاکیدهاى فراوانى که
قرآن درباره حمایت از ایتام و نظارت دقیق بر وضع آنها و سرپرستى از آنها و اموالشان تا زمانى که بزرگ شوند نیز این مساله روشن تر مى شود،که دادگاه های رسیدگی اختصاصی فعلی نمودی از این وضعیت است که در آن تاکید فراوانی بر حقوق خواص میشود.
 در یک جا مى فرماید: «ان تقوموا للیتامی بالقسط»؛ (درباره یتیمان قیام به عدالت کنید).
جالب این که در جاى دیگر، حفظ و حمایت از یتیمان را هم ردیف توحیدو مسائل دیگر انسانى قرار مى دهد و مى فرماید: «لاَ تعبدون اِلاَّ اللهَ و بالوالدین احسانا وذی القربی والیتامی وَالْمَسَاکِینِ وَقُولُوا للناس حُسْناً وَاقیموا الصلاه وَآتُوا الزکاه»؛ (به خاطر بیاورید هنگامى که از بنى اسرائیل پیمان گرفتیم [پیمانی که سر مشق امت هاى دیگر نیز هست] جز خداوند یگانه را پرستش نکنید و نسبت به پدر و مادر و یتیمان و بینوایان نیکى کنید و به مردم نیک بگویید، نمازرا برپا دارید و زکات را بپردازید).


                                    حقوق بشر قرآنی    

حجت الاسلام پناهیان : واقعاً مهم این است که آدم زنده‌تر بشود؛ آن‌وقت صدای ملائکه را هم خواهد شنید. یک جوانی که الان در قم طلبه است، برای بنده تعریف می‌کرد و می‌گفت: من خیلی در خانۀ آقای بهجت رفت و آمد داشتم، مثلاً چایی می‌دادم و کار می‌کردم و کمک می‌کردم. بعد از مدتی، یک چند روزی به مشهد مقدس رفتم. لذا در یکی از جلسات روضۀ آقای بهجت(ره) حضور نداشتم که چایی بدهم. وقتی برگشتم حاج آقا فرمودند: فلانی، نبودی! گفتم بله، رفته بودم مشهد زیارت .آیت الله بهجت(ره) گفتند: خُب، وقتی رفتی حرم، امام رضا(ع) را هم دیدی؟ گفتم نه! امام رضا(ع) را ندیدم. فرمود: یعنی رفتی وارد حرم شدی امام رضا(ع) را ندیدی؟ گفتم نه. فرمودند عجب! بعد فرمودند: در آن مدتی که آنجا بودی، امام رضا(ع) را در خواب هم ندیدی که حضرت به خوابت بیاید؟ گفتم: نه! فرمود: یعنی تا حالا که مشهد رفته‌ای، اصلاً خواب امام رضا(ع) را ندیده‌ای؟ گفتم: نه. تعجب کرد و فرمود: عجب پس هنوز مشهدی نشدی! این انتظار آقای بهجت(ره) از یک جوان هجده ساله است؛ اینکه واقعاً زنده باشد!

لاتقنطوا من رحمه الله
تا بحال به چند نفر گفتیم حق نداری از رحمت من ناامید باشی
حق نداری دور بشی
حق نداری کمک نگیری
حق نداری به من امید نداشته باشی هااا
ولی یکی به ما گفته..هر روز داره میگه
اصلا چرا بگیم میگه،وقتی هرروز داره نشونمون میده
وقتی هرروز داره بهمون وقت میده
وقت پشتِ وقت
باهاش سال ها فاصله گرفتیم..امامی که فرستاده رو رها کردیم.اصلا انگار نه انگار که یکی هست که هزار ساله نیست...
همین وقت دادنه خودش رحمته
رحمت برای اون هایی که درست استفاده میکنن...
و در برای اصلاح جامعه هم به کار میگیرن
اگه خودت خوب باشی میشی مثل یه درخت توی یه جنگل که آتیش گرفته..
دیر یا زود تورو هم درگیر میکنه
برا درخت کناری هات چکار کردی؟
چند بار بهشون نشون دادی که نباید از رحمت خدا ناامید شد
مگه خدا نگفت **انی جاعل فی الارض خلیفه**
مگه ما نماینده هاش نبودیم...
پس بیایم سعی کنیم اندک اندکی الگویمان خدا باشد
اگه برای اشتباه دیگران در حقمون خیلی کم بهشون گفتیم لا تقنطوا من رحمتی....
کجاست آن رحمت الهی در زندگی ما
ما چقدر تجلی کردیم آن را؟
 دلسوزی برای جامعه یعنی نماینده ی رحمت الهی روی زمین بودن.

                           رحمت الهی


اِنَّ فِی ذلک لَذِکرَی لِمَن کان لَهُ قَلبٌ ؛
در این سخن برای آنکه دارای قلب است بیداری و آگاهی وجود دارد.
به کاربردن واژه ی قلب در کاربردی ترین کتاب صرفا گوشتی در بدن به نام قلب نیست.
تسکین روح قلب فقط با خداست.
قرآن آنجا که از وحی سخن می‏گوید هیچ سخنی از عقل به میان نمی‏ آورد بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است.
قلب انسان میتواند علاوه بر ضربان،به طور مستقیم به خدا متصل شود و چه خوب ضربانش آرامش میگیرد...

قلب از دیدگاه قرآن یک ابزار شناخت به حساب می ‏آید.
اساسا مخاطب بخش عمده ‏ای از پیام قرآن، دل انسان است. پیامی که تنها گوش دل قادر به شنیدن آن است و هیچ گوش دیگری را یارای شنیدن آن نیست. از این رو قرآن تاکید زیادی در حفظ و نگهداری و تکامل این ابزار دارد. در قرآن به کرات به مسایلی از قبیل تزکیه نفس و روشنائی قلب و صفای دل برمی‏خوریم.
برای مثال میشود اشاره کرد به :
 قد افلح من زکاها(ایه ۱۴شمس) ؛کسی رستگار میشود که قلب خود را از آلودگی ها نگه داشت.
یا مثلا ایه ۱۴ سوره مطففین یا ایه ۵ سوره صف و ایات دیگر
تجربه نشان میدهد که هر گاه قدرت های حاکم میخواهند جامعه هارا تحت سلطه بگیرند و به استثمار کنند ،تلاش میکنند که روح جامعه را فاسد کنند بر فرض مثال مسیحیان برای خارج کردن اسپانیا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند. تا آنجا که توانستند وسایل لهو و لعب و شهوت‏رانی را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و در این کار تا آنجا پیش رفتند که حتی سرداران و مقامات دولتی را نیز فریفتند و آنان را آلوده ساختند و به این ترتیب تواستند عزم و اراده و نیرو و شجاعت و ایمان و پاکی روح مسلمین را از میان بردارند و آنها را به آدمهایی زبون و ضعیف و شهوت‏ران و شرابخوار و زنباره مبدل کنند. و پر واضح است که غلبه و پیروزی بر چنین مردمی، کار دشواری نیست. مسیحیان به انتقال حکومت ۳۰۰▪۴۰۰ ساله مسلمانان آن چنان انتقامی از آنان گرفتند که تاریخ نیز از بازگو کردن آن جنایات شرمسار است.
همان مسیحیانی که بر حسب تعلیمات حضرت مسیح موظفند وقتی سیلی به سمت راست صورتشان می‏خورد سمت چپ صورت خود را نیز پیش بیاورند، در اندلس دریای خون از کشتگان مسلمان به راه انداختند و روی چنگیز را سفید کردند البته شکست مسلمانان نتیجه دون همتی و فساد روح خود آنان بود و مکافات عمل نکردن به قرآن و دستورات آن.
پس مهم است روح سالم،چه در فرد و چه در جامعه.
سلامتی جسم بدون سلامتی روح ممکن نیست.
سلامتی روح یعنی باتفاوت بودن.
احساس اهمیت نسبت به اطرافیان و جامعه.
این همان چیزیست که اسمش را انسانیت گذاشتند.
از مرگ نترسید ، از این بترسید که وقتی زنده اید ، چیزی درون شما بمیرد به نام انسانیت.
ترحم

شهردار ارومیه بود


سیل اومد


شلوارش رو داد بالا آب خونه ی پیرزن رو خالی میکرد پیرزن هم نشناختش

به شهردار فحش میداد

ما چقدر اهل عمل ایم؟!

شهید باکری

ظاهرا سفیر هند در تهران عادت دارند هر روز حدود ساعت پنج صبح در خیابان های اطراف منزل خود در منطقه خوش آب و هوای زعفرانیه در شمال تهران پیاده روی کنند 

و طبق معمول هفته قبل که برف آمده بود بیدار شده اند و در خیابان ها به پیاده روی پرداخته اما به دلیل برف لیز خورده و پایش شکسته و آسیب به حدی بوده که وی نمی توانسته از جای خود بلند شود.


وی همچنین ظاهرا فقط لباس ورزشی را به تن کرده بوده و تلفن همراه و یا کارت شناسایی ویا کیف پول همراه خود نداشته 

وبه دلیل بارش برف هیچ کس در آن ساعت در خیابان تردد نمی کرده.


در همین حین یک راننده تاکسی که صبح زود برای کسب روزی در حال گشت در منطقه بوده وی را پیدا می کند و سریعا بلند می کند و به بیمارستان می رساند.


با توجه به اینکه آقای سفیر هیچ چیزی همراه خود نداشته راننده تاکسی هزینه های پذیرش بیمارستان را از جیب پرداخت می نماید 

و تا زمانی که کارمندان سفارت خبردار می شوند وخود را به بیمارستان می رسانند چند ساعت همراه سفیر در بیمارستان می ماند.


علیرغم اینکه سفیر و کارمندان سفارت اصرار می کنند حد اقل هزینه های راننده تاکسی را پرداخت نمایند وی از دریافت هزینه ها خودداری می نماید 


و به آنها می گوید: "ایرانی ها اینقدر بی معرفت نیستند که مهمان خود را در خیابان ول کنند، شما فقط صلوات بفرستید برای من کافی است".


چند نکته در این ماجرا بود که نمی شد از آن گذشت.

۱— فکر نمی کنم در هیچ جای جهان شما بتوانید این رفتار با معرفت را مشاهده کنید.

۲— در کمتر جای جهان خصوصا در خاورمیانه اینقدر امنیت برای یک سفیر برقرار می باشد که با خیال راحت بتواند بدون محافظ ساعت پنج صبح در خیابان های شهر به پیاده روی بپردازد.


۳— در هیچ جای جهان شما افرادی را پیدا نمی کنید که حاضر باشند از روزی خود بزنند و به کمک دیگران بشتابند.


۴— کسی به راننده های تاکسی ایرانی نیاموخته بود که دیپلماسی به اصطلاح فرهنگی و یا اجتماعی داشته باشند بلکه فرهنگ و تمدن مردم ایران مبنی بر این است که ایرانی ها به افراد ضعیف و درمانده کمک کنند.


۵— راننده تاکسی به هیچ وجه اطلاع نداشت که فرد آسیب دیده سفیر یک کشور خارجی بوده چون بر پیشانی اش ننوشته بود "سفیر"، و فقط از روی احساس نوع دوستی دست به چنین اقدامی زده.


۶— بنده این ماجرا را از زبان سفرای دیگر به نقل از سفیر هند شنیدم وبدیهی است تاثیر رفتار این راننده تاکسی بیش از ملیون ها دلار هزینه های تبلیغاتی برای ایران و مردم ایران در میان جامعه دیپلماتیک درون کشور تاثیر داشته.


پی نوشت : چقد خوبه که همه ی راننده تاکسی ها و کل مردم انقد مهربون باشن و وقتی برف میاد از فرودگاه تا تهران 1 میلیون نگیرن!  یا یه بارون میاد  مسیر 5 تومنی رو 40 تومن نگیرن. کارمندا نگن هی سیستم قطعه بعد اونور چایی بخورن بخندن.استادا دل به کار بدن. مردم ورود ممنوع نرن و خیلی چیزای دیگه. میگن وقتی کوچیکترین کارارو درست انجام بدی کم کم جامعه گلستان میشه.


شهدا

 بعد از شما اخلاصمان به اختلاس رفت!
ایمانمان رنگ باخت!
محبت ها و بردباری ها تمام شد!
و صفا و سادگی در رنگ دنیا محو شد!


http://bayanbox.ir/view/1956860707687540686/300px-%DA%AF%D9%86%D8%A8%D8%AF-%D8%B7%D9%84%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9.jpg

توضیحات: برای دانلود روی دریافت کلیک نمایید

حجم: 8.99 مگابایت

دریافت
 

 

 

 

⭕️ماجرایی واقعی و بسیار مهم از شخصی که امام زمان را دید... 


🔹 یکی از دانشمندان، آرزوی زیارت امام زمان را داشت. مدتها ریاضت کشید و کوشید ولی نشد. سپس به علوم غریبه و اسرار حروف رو آورد، اما نتیجه نگرفت.


🔸 روزی در یکی از این حالات معنوی به او گفته شد: «دیدن امام زمان برای تو ممکن نیست، مگر آنکه به فلان شهر بروی». او نیز رفت و در آنجا چلّه گرفت و به ریاضت مشغول شد. روزهای آخر بود که به او گفتند: «الان امام زمان، در بازار آهنگران، در مغازه پیرمرد قفل سازی نشسته اند». سریعا به آنجا رفت. وقتی رسید دید امام زمان نشسته اند و با پیرمرد گرم گرفته اند و سخنان محبت آمیز میگویند. سلام کرد، حضرت پاسخ دادند و اشاره به سکوت کردند.


🔺 دید پیرزنی قد خمیده با عصا آمد و قفلی را داد و گفت: اگر ممکنه برای رضای خدا این قفل را از من سه شاهی بخرید که به سه شاهی پول محتاجم. پیرمرد قفل را دید سالم است و گفت: این قفل هشت شاهی ارزش دارد... من کلید این قفل را میسازم و ده شاهی، قیمتش خواهد بود! پیرزن گفت: نه، نیازی ندارم.


🔆 پیرمرد با سادگی گفت: تو مسلمانی، من هم مسلمانم، چرا مال مسلمان را ارزان بخرم و حقت را ضایع کنم؟ این قفل اکنون هشت شاهی ارزش دارد، من اگر بخواهم سود ببرم، به هفت شاهی میخرم، زیرا بیش از یک شاهی منفعت بردن، بی انصافیست. باز تکرار میکنم: قیمت واقعی آن هشت شاهی است، چون من کاسبم و باید سود ببرم، یک شاهی ارزانتر میخرم! پیرزن باورش نمیشد. پیرمرد هفت شاهی به او داد و قفل را خرید.


❄️ همین که پیرزن رفت، امام به من فرمودند: «این منظره را تماشا کردی؟! اینطور شوید تا ما به سراغ شما بیاییم. چله نشینی لازم نیست، به جِفر متوسل شدن سودی ندارد. عمل سالم داشته باشید و مسلمان باشید تا من بتوانم با شما همکاری کنم! از همه این شهر، من این پیرمرد را انتخاب کرده ام، زیرا این مرد، دیندار است و خدا را می شناسد، این هم امتحانی که داد. از اول بازار... همه میخواستند که ارزان بخرند و هیچ کس حتی سه شاهی نیز خریداری نکرد و این پیرمرد به هفت شاهی خرید. هفته ای بر او نمیگذرد، مگر آنکه من به سراغ او می آیم و از او دلجوئی و احوالپرسی میکنم.»

ما چقدر  (در صحبت نه ) در عمل فاصله داریم؟؟

📚 ملاقات با امام عصر، ص۲۶۸

امام زمان

"مملکت، مردم دانا میخواهد" !! توی تاکسی نشسته اَم؛ راننده از دزدی ها میگوید و رانت خواری ها و امثالهم...

پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد... ! 
قصاب محل از مافیای گوشت میگوید و اوضاع خراب کشور و اینکه معلوم نیست عاقبتمان چه میشود...
حواسم که لحظه ای پرت میشود، دویست سیصد گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت میریزد...! دوست قدیمی ام کارمند است؛ در تلگرام پُست های فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه میگذارد. میگوید: روزی دو سه ساعت در اداره ـ در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ـ سرش توی گوشی و تلگرام است...! بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری...! میوه های خوبِ میوه فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود...! مرغ فروش، مرغهای مانده را در پیاز می خواباند و به عنوان جوجه کباب میدهد دست مردم...! معلمِ مدرسهٔ یکی از بچه های فامیل عملاً کارش را محول کرده به والدین و یک روز در میان می آید مدرسه...! پزشک، از خانوادهٔ بیمار تصادفی، در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل...! در بانک، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می اندازد...! استاد دانشگاه، کتاب انگلیسی را ۱۰صفحه ۱۰صفحه به عنوان پروژه می دهد به دانشجویانش که ترجمه کنند و آخرش به نام خودش چاپش میکند! و ... میگویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران...
خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم... به خدا سوگند اختلاسگران بزرگ هم از دل همین جامعه پرورده شده اند.از دل همین جامعه بلند شده اند منتها چون پست های مدیریتی داشته اند اختلاسشان بزرگ بوده است

جامعه مثل یک درخت است. ما ریشه ها و تنه ایم و مسئولین میوه و برگ...
چطور از درختی که ریشه اَش پوسیده و تنه اَش آفت خورده، انتظار میوهٔ سالم داریم؟

ما حق داریم مسئولینِ دلسوزِ پاکِ سالم داشته باشیم، اما خب از کجا بیایند؟
مگر نه اینکه آنها هم آدمهای همین جامعه هستند؟
ما حق داریم مطالبه گر باشیم... اعتراض کنیم به مشکلات...
اما شاید بهتر باشد یک بار هم که شده، از خُرد به کلان برویم.

خودمان را اصلاح کنیم بلکه نسلهای بعدِ مسئولین اصلاح شوند، که آن موقع اگر اصلاح نشدند، مثل امروز نمی نشینیم و فقط درباره گندکاری هایشان جُک درست نمی کنیم.
به قول امیرکبیر که میفرماید
ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد
بعد فکر کردم شاه دانا میخواهد
در آخر اما فهمیدم مملکت مردم دانا میخواهد

امیرالمؤمنین در سخنرانی ابتدای حکومتش فرمود : 


من به کسی مسئولیت در حکومت میدهم که هرچه اختیاراتش بیشتر میشود تواضع او در برابر مردم بخصوص فقرا بیشتر باشد


"من اکنون وارد حکومت شده ام ، اگر مرا دیدید که وقتی از حکومت خارج شدم امکانات و زندگی غیر متعارفی نسبت به امروزم داشتم بدانید خیانت کرده ام "امام علی (ع)

  خداوند ﺑﻪ ﻣﻮسی ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﺎ ﺯﺑﺎنی ﺩﻋﺎ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی ﺗﺎ ﺩﻋﺎﻳﺖ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﻮد!

ﻣﻮسی ﻋﺮﺽ ﻛﺮﺩ: ﭼﮕﻮﻧﻪ؟

  خداوند ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﮕﻮ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺩﻋﺎ ﻛﻨﻨﺪ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻨﺎﻩ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﺍی!!

التماس دعا

‍ تو هم می بینی ؟


آتش🔥 ، دود 🌫، غروب خورشید 🌥،خیمه ، خنجر  و ... 


و چه غریبانه می رود به سوی مقصد . در چهره جلاد می خوانی ، گویی جلاد شمر  است که رجعت یافته است ، تا اینبار خون یاران آخرالزمانی ولیعصر (عج) را که به فرمان نائبش به جهاد برخواسته اند ، اینبار در قتلگاه سوریه بر زمین جاری کند .


روی سخنم با عکاس است : دست مریزاد از خلق صحنه عاشورا در قاب تصویر


شهید محسن حججی

شهادت گوارای وجودت

در شخصیت و اعمال حضرت علی اگر شبانه روز بحث و گفت و گو کنیم کم است

ایشان دانشمند عالم بر تمام هستی و دارای آنچنان علمی هستند که دور از تمام خطاها و اشتباهات هستند...

آنچه از فضائل اخلاقی علی (ع) نمیدانیم

به او خبر دادند؛ فردی در خانه اش به لهو و لعب و گناه و فحشا مشغول است. نگفت به این مرکز فساد حمله کنید و شلاقشان بزنید، گفت خانه و حریم شخصی خودش است. به شما ربطی ندارد با چشمان بسته وارد شد و بعد از خارج شدن از منزل دوباره چشمانش را باز کرد و گفت من که چیزی ندیده ام...!

وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود گفت: "مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید." اینطور نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد.


اولین کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت به خانه روید و مطیع باشید. گفت: "در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر اینکه خدا نگاهم دارد”.

بارها در سخنانش انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست...

 سعد ابن ابی وقاص،مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را بر سرش خراب کرد، و نه حتی علیه او سخن گفت.

 طلحه و‌ زبیر پیش او آمدند و از او پست و مقام خواستند، نپذیرفت. چند روز بعد مدینه را به قصد مکه و تدارک نمودن جنگ جمل (بر علیه علی) ترک کردند. علی به آن ها گفت کجا می روید؟ دروغ گفتند، علی گفت می دانم برای جنگ با من می روید. با این وجود آن ها را زندانی نکرد. زندانی سیاسی برای علی معنا نداشت.

روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند شروع کنیم. او گفت نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت: “اللهم اشهد” (خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند، یاران گفتند شروع کنیم، او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت “اللهم اشهد”، تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم” آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.

بعد از جنگ جمل، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت: “کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته تو را افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم”. حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت. سپس به دیدن عایشه رفت و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، اینطور بود.

در زمان خلافت تمامی خزانه داری های سرزمین پهناور اسلام را به دست ایرانیان سپرد، گفت ایرانیان قبل از اسلام هم مردمان پاک دستی بودند.

هنگامی که خلیفه شده بود و برای سرکشی به یکی از شهرها رفته بود، مردمانی را که به دنبال اسب او با پای پیاده راه افتاده بودند و او را مشایعت می کردند، با فریاد آن ها را از این کار بر حذر داشت، گفت من هم انسانی مانند شما هستم، بروید به کار و زندگی خود برسید و فقط در برابر خدا تعظیم کنید.


وقتی خلیفه یکی از بزرگترین امپراطوری های جهان در آن عصر بود، با یک فرد مسیحی اختلاف پیدا کرد و کار به قاضی سپرده شد، نخواست به زور حرف خود را به کرسی بنشاند. در دادگاه از این که قاضی او را محترمانه صدا کرده و بیشتر به او نگاه می کرد، خشمگین شد و گفت که من و فرد مسیحی برای تو نباید فرقی داشته باشیم، از خدا بترس و عدالت را رعایت کن، از آنجایی که علی شاهدی برای ادعای خود نداشت، قاضی به نفع مسیحی حکم داد و علی این حکم را پذیرفت.

فردی نابینا را دید که گدایی می کند. گفت چرا به او نمی رسید و کمکش نمی کنید؟ گفتند مسیحی است، گفت آن زمان که بینا بود و برایتان کار می کرد، از دینش نمی گفتید، حالا او مسیحی شده؟ مقرر کرد که از بیت المال مسلمین هر ماه به او پول بدهند تا مجبور به گدایی نباشد...

 علی را باید به عملکردش شناخت نه با وهم و خرافات...

علی (ع) را چقدر در زندگیمان دیدیم...

                          امام‌علی

یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.

از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.

یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.

رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟

گفتم: کار

گفت: فردا بیا سرکار

باورم نمی شد 

فردا رفتم مشغول شدم .

بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.

چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.

شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه.

بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری

این درخواست خود شهید بود.


کجایند مردان بی ادعا

                                   شهید باکری    

عمر سعد ادم عجیبی ست..

 آدم فکر نمی‎کند کسی مثل او فرمانده‎ی تاریک‌ترین سپاه تاریخ بشود. 


ماها تصور می‎کنیم سردسته‌ی آدم‌هایی که مقابل امام حسین می‎ایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد.

 ظاهرا... اما این‌طور نیست. 

عمرسعد، خیلی هم آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچ‌وقت، اما رگه‌هایی از شخصیت عمرسعد را خیلی‌هایمان داریم. 


رگه‌هایی که وسط معرکه می‌تواند آدم را تا لبه‌ی پرت‌گاه ببرد.


از همان لحظه‌ی اول ورود به کربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین. 


حتی جایی آرزو کرده که کاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به این‌که حسین حق است.اما عمل نه

 به این‌‎که جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست که وقت «عمل» می‌لنگاندش.

 زن و بچه‌هاش، مال و اموالش،‌ خانه و زندگی‌اش و مهم‌تر از همه‌ی این‌ها؛ گندم‌های ری؛ وعده‌ی شیرین فرمانداریِ ری.

شب دهم امام می‌کِشدش کنار، حرف می‌زند با او 


 حتی دعوتش می‌کند به برگشتن، به قیام در کنار خودش. می‌گوید؛ می‌ترسم خانه‌ام را خراب کنند،‌ امام جواب می‎دهند: خانه‌ی دیگری می‌‎سازم برایت. 


می‎گوید؛ می‎ترسم اموالم را مصادره کنند! امام دوباره می‎گویند؛ بهتر از آن‌ها را توی حجاز  به تو می‎دهم. می‎گوید نگران خانواده‌ام هستم، ‌نکند آسیبی به آن‌ها برسانند 


ماها هم «شک» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل. 


با آن‌که به حقانیت حق واقفیم. 

مال و جان و زندگی و موقعیت‌مان را خیلی دوست داریم؛‌ از دست دادنشان خیلی برایمان نگران‌کننده است. 


و این‌ها نشانه‌های خطرناکی‌ هستند. نشانه‌های سیاهی از شباهت ما با عمر ابن‌ سعد‌ ابن‌ ابی‌ وقاص. 

هزاری هم که هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش کنیم.

عمرسعد از آن خاکستری‎هایی بود که کربلا تکلیفشان را با خودشان معلوم کرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر...

رفت تا عمق سیاهی ها و دیگر همان جا ماند

عمر ابن سعد نباشیم

از ماست که بر ماست

مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی آفریقایی (سیاه‌پوست)، در گوشه‌ای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا می‌خرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است!

گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز زن آفریقایی.
زن سیاه‌پوست به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر می‌کنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن آفریقایی که در آن گوشه نشسته است.
دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن آفریقایی را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا  به همه داده شد، زن آفریقایی لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم.
مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاه‌پوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر می‌کند و لبخند می‌زند و از جای خود تکان نمی‌خورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.

و این است حکایت دشمنی ما انسان ها.

بدی ها و دشمنی هایمان در حق دیگران جراحتش و اسیبش در روح خودمان نهادینه میشود و روح انسان بر اثر این بیماری رنج میکشد و در آخرت نیز همان روح بیمار همراه او خواهد بود..

وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ
و هر گونه مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و خدا از بسیاری درمیگذرد

نساء ایه ۳۰
         

      




از شیخ بهایی پرسیدند؛خدا را در کجا یافتی؟

گفت:در قلب کسانی که بی دلیل مهربانند


مهربانی

الَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ وَمَن یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ أَلَیْسَ اللَّهُ بِعَزِیزٍ ذِی انتِقَامٍ
آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ و مردم تو را از غیر خدا می‌ترسانند و هر که را خدا گمراه کند پس هیچ راهنمایی برای او نخواهد بود. و هر که را خداوند هدایت کند، پس هیچ گمراه کننده‌ای برای او نیست، آیا خداوند، نفوذناپذیر و صاحب انتقام نیست.

خدا مارا عفو کن که به هر دری زدیم به جز در خانه ی تو...

در دنیای ما هرگاه از خوبی های کسی صحبتی به میان آید دیگران سکوت می کنند


و هرگاه از بدی های کسی حرفی به میان آید اظهار نظرهای دیگران از هرطرف آغاز می گردد


و این مصیبتی برای ماست..


من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر، فلیقل خیرا، أو یسکت‏
 
هرکس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، باید سخن خیر بگوید یا سکوت نماید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله

ﻋﮑﺎﺱ: ﻣﯿﺘﻮﻧﻢ ﺍﺯﺕ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺑﮕﯿﺮﻡ؟


پسر:ﮐﻪ ﭼﯽ ﺑﺸﻪ؟


ﻋﮑﺎﺱ: ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻦ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺭﻧﺠﯽ ﺑﺮﺍﺩﺭﺗﻮ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻣﺎ ﺭﻭ ﮐﻮﻟﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﯽ


 پسر: ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻬﻢ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ؟


ﻋﮑﺎﺱ: ﭼﻪ ﮐﻤﮑﯽ؟


پسر: ﮐﻤﺮﻡ ﺩﺭﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻣﯿﺘﻮﻧﯽ ﺑﻪ ﺟﺎ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﻣﻮ ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺷﯿﻨﺖ ﮐﻨﯽ؟


ﻋﮑﺎﺱ: ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ عجله ﺩﺍﺭﻡ


همه میتونن ادعای آدم بودن بکنن ولی هر کسی نمیتونه آدم باشه؛ دنیای ما اینچنین است

بی ارزشترین نوع افتخار؛

افتخار به داشتن ویژگی‌هایی است 


که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد

مثل چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و خیلی چیزهای دیگر....

از چیزایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید..


مثل: انسانیت، شعور، مهربانی، گذشت، صداقت و .....

آدمی را آدمیت لازم است

میگویند ؛عود را گر بو نباشد هیزم  است...

یاد خدا ارامش روح میاورد

روح تسکین میشود

یا ایها الذین امنوا،امنوا

ای کسانی که ایمان اورده اید، ایمان بیاورید

این مکان مجهز به دوربین مدار بسته است!

جمله ای که این روز ها زیاد میبینیم.این جمله روی ما از جمله ی(عالم محضر خداست در محضر او گناه نکنیم) تاثیر گذار تره.

چقدر فاصله،چقدر حایل،چقدر دور از خدا

شرمنده ایم ای حاضر و ای ناظر بر تک تک رفتار و کردار ما.

آن که گفت از گناه بپرهیزید میگفت از همه ی گناهان بپرهیزید...او گناه را فقط در دزدی خلاصه نکرده بود.او همه ی کار هایی که مخالف ارزش انسانی یک انسان قرار گیرد را نهی میکرد.

او غیبت کردن و تهمت زدن را هم نهی کرد.و میدانست در دنیایی که ما مجازی اش میخوانیم،چقدر غیبت بر زبان آورده میشود و چقدر شنیده میشود.او آبروی مومن را ناموس خود میدانست و او میدانست که در دنیای ما چقدر بر آبروی مومن او تعرض میشود.

او بر زبان آوردن و گفتن آنچه که نمیدانیم را گناه میدانست و میدانست که در دنیای مجازی ما چه حرف ها که بدون کوچک ترین آگاهی نشر میدهیم 

آن خدایی که خود را ستار میداند و پرده برداشتن از لغزش دیگران را تعرض به ستاریت خود و پرده پوشی خود میداند 

او میبیند که آبروی چه کسانی به زمین ریخته میشود و ما چه میکنیم.و چه حریم های محترمی که شکسته نمیشود

چه خبط هایی که باید پوشیده و پنهان میماندند اما سر و صدا کردند و در دنیای ما جار زده شدند و میشوند.

آنکه میگفت یک دیگر را به تقوا دعوت کنید ،او میدانست که در دنیای جدید بندگانش دعوت به گناه یک فضلیت شناخته میشود.

آن که گفت مباد گناه در نظرتان کوچک جلوه کند،دلش برای دنیایی میتپید که گناه در آن کوچک شمرده شود و حال ما به بهانه ی مجازی بودن دنیایمان انبوه گناهانمان را اصلا نمیبینیم چه برسد به کوچک دیدن

آن خدایی که میگفت مبادا به گناه عادت کنید دلش برای روزگاری میتپید که دل ما برای دوری از گناهی از گناه نمیتپد

آن که گفت تقوا،تقوا را برای همیشه و همه جا میخواست

او که گفت نفس ،نفس را برای همه جا میخواست

او که گفت خطر شیطان ،از خطر شیطان در همه جا گفت

او گفت اتقوا الله

او فریب واژه ها و سایه ها را نخورده بود،همه ی عالم را محضر خدا میدانست.ازل و ابدش را.زمین و آسمانش را.غیب و شهادتش را.پنهان و پیدایش را.ما تبدون و ما تکتمون.

آن که گفت حقیقت و مجاز ،حقیقت دیگری جز آنچه ما میپنداریم را قصد کرده بود،و مجاز دیگری جز آنچه ما آن را مجاز میبینیم.

خورشید را به فراموشی سپردند و برای سایه ها اصالت قائل شدند و ما فریب واژه ها و سایه ها را خوردیم . دنیای حقیقی دنیای خورشید او بود و دنیای مجازی عالم سایه های وهم آلود ما . آنکه میگفت از کویر مجاز به خنکای حقیقت کوچ کنید از هجرت الی الله میگفت کهانی   مهاجر   الی   ربی   انه   هو  العزیز   الحکیم

خدا گر پرده بردارد ز روی  کار آدم ها؛؛؛

چه شادیها خورد بر هم...

چه بازیها شود رسوا...


یکی خندد ز آبادی...

یکی گرید ز بر بادی...


یکی از جان کند شادی...

یکی از دل کند غوغا...


چه کاذب ها شود صادق...

چه صادق ها شود کاذب...


چه عابدها شود فاسق...

چه فاسق ها شود عابد...


چه زشتی ها شود رنگین...

چه تلخی ها شود رنگین...


چه بالاها رود پایین...

چه اسفلها شود علیا...


عجب صبری خدا دارد

که پرده بر نمیدارد!!!!


#سهراب_سپهری

توحید افعالی

توحید و یگانه دانستن خدا در ذات و صفات او باید به عمل ظاهر شود.ذات و صفاتی که در عالم بشریت بی همتاست.
به ایه ی ۲۶ سوره ی مبارکه آل عمران رجوع میکنیم.

قُل اللَّهمَّ مَلِکَ المُلکَ توتیِ الملکَ مَن تشاء و تَنزِعُ المُلکَ مِمّن تشاءُ وَ تُعِزُّ مَن تشاءُ و تُذِلُّ من تشاءُ بِیَدِکَ الخَیرُ انَّکَ علی کلِّ شیءِِ قدیرُُ
بگو ؛خدایا.ای مالک همه ی موجودات.به هر که خواهی حکومت می دهی و از هر که خواهی حکومت را میگیری،و هر که را خواهی عزت میبخشی و هر که را خواهی خوار و بی مقدار میکنی،هر خیری به دست توست ،یقینا تو بر هر کاری توانایی.

آیه ی مبارکه به توحید در عمل اشاره دارد.ویژگی هایی از خدا را بیان میکند که در کس دیگر نیست.توحید افعالی خدا مصداق تسبیح <<لا حول و لا قوه الا بالله>>است.
یعنی بدانیم که تنها عامل موثر در عالم خداست.و این عاملیت را از دانستن به ایمان به آن تبدیل کنیم.و این ایمان بتواند عاملی برای حرکت ما در زندگیمان شود.
هر فعل و حرکت و اثری که در عالم است ،از اراده و مشیت خدا سرچشمه میگیرد.و هیچ موجودی نمی تواند مستقلا و بدون اتکا به اراده ی او کاری انجام دهد.

توحید و اختیار

گاها این موضوع را با اختیار انسان در تداخل میبینند.میگویند اگر همه ی کار ها به دست خداست پس ادم چکاره است؟آیا ادم از خودش هیچ اراده ای ندارد؟این تفکر جبر گرایان است.ادم را بدون اختیار میبینند.فلذا برای چنین تفکری نمیتوان سعادت و یا شقاوت را در دنیای آخرت در نظر گرفت،چون این خدا بوده است که ادم را مومن کرده است یا کافر.خدا بوده است که ادم را انسان نموده است یا صرفا فرد جسمی به سبک انسان داشته است.


جواب آن هارا در آیه ۳ سوره ی انسان به روشنی میبینیم
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا

ما راه را نشان دادیم،خواه شکر کنید(بپذیرید)و یا کفر ورزید(تکذیب کنید)
ایه ی مبارکه به روشنی تمام قدرت اختیار انسان در سرنوشت خویش را بیان میکند.
خداوند است که انسان را مختار کرده است.این اختیار از خداست که‌به انسان رسیده است.
 امام کاظم(ع)می فرمایند؛لا یَکونُ شیءُ الّا ما شاءَ اللهُ وَ ارادَ وَ قَدَّرَ وَ قَضَی

هیچ چیزی صورت نمیگیرد ،مگر آن که خداوند آن را اراده کرده است.

۱۶۵ اعراف
فلما نسوا ما ذکروا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون

اما هنگامی که تذکراتی را که به آن ها داده شده بود را فراموش کردند،(لحظه عذاب فرارسید) و نهی کنندگان از بدی را رهایی بخشیدیم و کسانی را که ستم کردند،به خاطر نافرمانیشان به عذاب شدیدی گرفتار ساختیم

آیه در مورد رهایی گروهی ست که در ظلم را نهی میکردند.
گاهی فکر میکنیم اگر نهی ابلهان موجب اصلاح آن ها نشود لزومی ندارد انجام شود.این آیه به روشنی اشاره میکند کسانی را که از بدی نهی میکردند را رهانیدیم و کسانی را که ستم کرده بودند را به عذابی سخت دچار کردیم.
منظور از ستم تنها ستم در حق مالی دیگران نیست.ستم به نفس سرآغاز و آغاز کننده و ریشه ی ستم های دیگرست.
در تفسیر نور راجع به این آیه امده است :
نهی از منکر ،اگر سبب هدایت دیگران نشود،سبب نجات خود ناهیان میشود.
در این آیه تاکید بر اعتراض به ظلم است و این که اگر کسی در مقابل ظالمان،سکوت کند با ایشان در ظلم و نتیجه آن مشارکت خواهد کرد.
با فکر به این آیه یاد فیلمی از هالیوود افتادم.در آن فیلم  جماعتی که در زمان مصلوب شدن مسیح(مصلوب شدن به اعتقاد آن ها) حضور داشتند به قصد تماشا و هیچ کاری نمی‌کردند، تنبیه شده بودند که در تمام طول تاریخ بشریت شاهد تلخ‌ترین و فجیع‌ترین صحنه‌های خشونت بشری باشند.این غذاب تنها وقتی از آنها برداشته شد که بر خلاف تصور ناتوانی در اصلاح وضعیت، برای نجات قربانیان حرکتی انجام دادند.
پس این مشارکت سکوت کننده در مقابل ظلم و فساد با فاعلِ فعل نزد کسی پوشیده نیست.

امروزه در دنیای مجازی که از نظر بنده دنیایی واقعی ست سایکوزیس هایی را میبینیم که با توجه به وضعیت روانی غیرطبیعی به دنبال هذیان های فکری و عملی خود هستند و از هیچ کاری برای دستاویز شدن به این اهداف کوتاه نمی آیند.فلذا بر ما واجب است آن ها را همانند پریشان احوالانی بدانیم که گاها آن ها را در بیرون فضای سایبری هم مشاهده میکنیم.سکوت در مقابل آن ها همانند شرکت در کار آنهاست.

التماس تفکر

 آیه ی «انّ الله لا یُغیِّرُ ما بقوم حتّی یغیّرو ما بانفسهم» خداوند سرنوشت هیچ قومی و «ملّتی» را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنها خود تغییر دهند، که در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصری آمده است، یک قانون کلی و عمومی را بیان می کند، قانونی سرنوشت ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده!
در دنیای حاضر هر چیزی علتی دارد.علت کلام خدا قانون گذاریست.قانونی مدون و مکتوب
قانونی که تمام بند های آن صلاح بشری را طلب میکند.
زمانی ست هنگامی که صوت قران طنین انداز میشود از هم میپرسیم چه کسی مرده است؟!
ایا خدا قران را برای این که ما متوجه مردن کسی شویم نازل کرده است؟
فلسفه ی وجودی نزول قران ابلاغ برنامه ی زندگی و معیشتی انسان هاست.حال به ایه ی 11 سوره مبارکه رعد میرسیم
سرنوشت ملت ها در دست خودشان است(اعضای تشکیل دهنده ی ملت)
به امید این که روزی که تمام بند بند ها و ایات قران را در جامعه مان اجرا کنیم
این ملت هستند که تعیین میکنند به کدام سمت بروند.اگر خوب انتخاب کنند پیروز میشوند و اگر بد انتخاب کنند نابود میشوند.

ابوالفضل ساعدی

انسان بودن اتفاقی نیست

 فرق بین انسان و گاو چیه؟
از خیلیا پرسیدم.اکثرا گفتن انسان دارای قدرت انتخابه.گاو دارای قدرت انتخاب نیست.یکم مسخره به نظر میاد.الان شما برو یه سطل آب و یه سطل اسید بذار جلو گاو ببین کدومو میخوره.کی گفته گاو انتخاب نداره؟؟آقا گاو قدرت انتخابش گاهی از بعضی انسان ها بهتره
یکی دیگه میگفت انسان دارای قدرت تفکره.مگه گاو فکر نمیکنه؟!مگه میمون فکر نمیکنه؟!اگه فکر نمیکردن که نمیتونستن تصمیم بگیرن.ببینید میمون چطور مسائل ریاضی رو حل میکنه.
یکی دیگه گفت هم گاو قدرت انتخاب داره هم انسان
هم گاو قدرت تفکر و تعقل داره هم انسان
حرفش جالب بود.منتها مثل درجه بندی میمونه
درجه ی انسان در فکر کردن و در تصمیم گرفتن فوق العاده بیشتره.
به همین دلیله که خداوند بعد از خلق انسان خود را تکریم میکند.
ولقد کرمنا بنی ادم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا
ما به انسان کرامت دادیم(قدرت عجیب فکر کردن و تصمیم گرفتن)و انسان را در خشکی و دریا قرار دادیم.او را از پاکیزه ها روزی دادیم(غذای انسان باید پاکیزه باشد،هم پاکی مادی و هم معنوی)
و اما قسمت پایانی آیه ؛او را به بسیاری از آنچه خلق کردیم برتری گزیدیم
این جمله مهمه.آیا انسان میتواند بر همه ی افریدگان خداوند برتری داشته باشد؟
ایا انسان میتواند از حیوان ها هم کمتر باشد؟
دوراهی سعادت و شقاوت.دوراهی خیر و شر
اینجاست.خداوند استعداد رو در وجود انسان قرار داده.انسان این امکان رو داره که بهترین خلق الله باشه.
چه بسا انسان هایی که از حیوان ها پست تر بودند و چه انسان ها که فرشتگان الهی به مقام آن ها غبطه میخوردند
شیخی میگفت انسان اگر خوب بخورد،خوب بپوشد و خوب بخوابد تازه میشود گاوی خوب.حرفش تلنگری جدیست.
این که مطالعه کنیم،این که علم کسب کنیم،این که نظر فقه بدانیم،این که در همه چیز عالم باشیم مثل بنزین زدن به ماشینی میماند که با آن قصد مسافرت داریم.ولی هرگز سوارش نمیشویم
خدا در آخرت نمیپرسد چقدر میدانی
میپرسد چقدر عمل کردی
نمیپرسد چقدر فرهنگ بلد بودی
میپرسد چقدر فرهنگ داشتی
پس دانستیم که فرق گاو بودن و انسان بودن به اندازه ی تار مویی ست
پس لفظ انسان کافی نیست.باید این انسان بودنه تجلی پیدا کند تا حقیقت یابد در غیر این صورت حالت تشریفاتی خواهد داشت.

یادمان باشد عالم محضر خداست.بابت تک تک اعمالمان باید به خدا پاسخگو باشیم که دلیل فرق خط اعمالی ما و خط هدف خدا برای اعمال ما چیست

انسان بودن اتفاقی نیست


خدا نزدیک انسان استابتدا با آیه ی ۱۸۶ سوره ی مبارکه ی بقره شروع میکنیم


این آیه جزو آیاتی ست که آرامش بزرگ و وصف ناپذیری به انسان میدهد.

هنگامی که انسان میبیند خداوندی که تمام جن و انس مطیع اویند چقدر به انسان نزدیک است و اجابت میکند هنگامی که میخوانند او را ته دلش آرام میگیرد.

واذا سئلک عبادی عنی فانی قریب اجیب الدعوه الداع اذا دعان فلیستجیبوالی و لیومنوا بی لعلهم یرشدون

هرگاه بندگانم درباره من سوال کردند بگو من بسیار نزدیکم.هرگاه کسی من را بخواند اجابت می کنم پس به ندای من پاسخ دهند و به من ایمان اورند تا راه راست یابند...
علامه طباطبایی در وصف این ایه گفت یکی از زیباترین و لطیف ترین ایات است.
همه ی ما در پی سختی ها و مشکلات به طور ناخوداگاه و فطری به دنبال خدا میرویم.این خود خداست که مارا دعوت میکند.در واقع این ماییم که لبیک میگوییم
خدا مدت هاست دعوتمان کرده است.
گاه مقصودمان از خدا معنوی ست.گاهی هم مادی
خداوند در ایه ی 200 سوره بقره به کسانی که فقط درخواست مادی دارند اعتراض میکند و در ایه ی بعد کسانی را که هم مادی و هم معنوی را طلب میکنند تمجید کرده است
هیچ وقت دعا کردن برای زندگی دنیوی و مادی بد نیست و اتفاقا خیلی هم خوب و با صفا است اما نباید معامله گری را با خدا هم آغاز کنیم
خداوند متعال از معامله گران خوشش نمی اید.این که بگوییم خدایا یا فلان کار را برایم بکن یا دینم را به اتش میکشم،این معامله هست.اینجور تفکر ها امروزه کم نیست
دعا یعنی سخن با خدا.یعنی درد دل را گفتن.یعنی حرف زدن با او
همین سخن گفتن سود است.فلذا دیگر نباید منتظر سود دیگر بود.بعد گفت و گوی صمیمانه و از سر اخلاص به دور از همه ی دغدغه ها و کار های روزانه.هنگامی که سر را بر روی مهر خاکی می گذاری
هنگامی که خدا را درون خود و درون تک تک ذرات روحت حس میکنی
این همان ارامش است.همان کمال مطلوب انسانیست
قران بارها گفته است الیه المصیر..بازگشت به سوی اوست
ما این قسمت ایه را تا میبینیم یا میشنویم یاد مرگ می افتیم.بله مرگ هم بازگشت به خداست
اما چه بسا انسان هایی که به طور متعدد به سوی خدایشان رجعت میکنند و گویی از مبدا خودشان جدا نشده باشند

و آن هایند که در تمام هیاهو و شلوغی دنیا آرام اند...

لا اکراه فی الدین.دین اجباری دین اختیاری.اجبار درونی در دین
دین اجباری

دین اختیاری
لا اکراه فی الدین(256بقره)
هیچ کس حق ندارد کس دیگری را وادار به پذیرفتن دین کند.بلکه هر کسی باید ازادانه و از روی عقل و با تکیه بر مطالعه و پرس و جو و تحقیق دین را برگزیند
اما بر کسی پوشیده نیست که همین خدا به واسطه پیامبرانش شریعت و قانونی به دست مردم داده که بر اساس آن به کسانی که این قانون را عمل کنند پاداش می دهد و به کسانی که آن را رعایت نکنند عذاب سختی می چشاند.
پس دین داری کاملا اختیاری ست.این را همه مان میدانیم.اجبار در پذیرفتن دین موجب بطلان آن است
نکته ی ظریفی در این بحث نهفته است.ایا عادت همان اجبار است؟!ایا دین داری از روی عادت همان اجبار است؟ایا لا اکراه فی الدین شامل اجبار درونی هم میشود؟
دو نوع اجبار داریم.نوعی اجبار که به واسطه ی عامل بیرونی و به وسیله ی عنصر مادی (عملی)این اجبار تحمیل میشود.
و نوع دوم اجبار معنوی و فکری و عادتی ست.
اکثر ما بابت دینی که انتخاب کرده ایم هیچ تحقیق و فکری نکرده ایم.فقط به پدر و مادر خود نگریستیم.که آن ها چه دینی و چه مذهبی دارند.آن ها چه میکنند .پس چون آن ها پدران و مادران ما اند ما هم باید همان را بکنیم.دین داری عادتی امروزه کم نیست.
دین داری عادتی همچون فردی میماند که ایام محرم عزاداری میکند و در همان ایام و دیگر ایام کوچک ترین عمل عزاداری واقعی در وی نمیبینیم.فقط ظاهری ست.عمل به عزاداری با عزاداری فرق میکند.کسی میتواند عمل کند که به شناخت رسیده باشد.کسی که از دیگران و به واسطه ی ان ها هدایت میشود نمیتواند عمل داشته باشد.اون دنباله رو و مقلد است.هر چه در گوشش بگویند میگوید چشم.فرقی نمیکند ان عمل چه باشد.
دین داری عادتی همان است که چهره ی دین را به آسیب میکشاند.دین داری عادتی همانند بازیگری ست که در فیلم نقش خوب را بازی میکند و در واقعیت زندگی خودش نقش بد را بازی میکند.دین داری عادتی با تزویر تفاوت ها دارد.تزویرگر میداند که عملش درست نیست.اما دیندار عادتی این گمان را نمیکند.خداوند میفرماید آن ها زیان کار ترین انسان ها هستند.هم دنیا و هم آخرت خود را تباه کرده اند
قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا؟
الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا
بگو ایا خبر دهم زیان کار ترین مردم چه کسانی هستند؟
ان ها که اعمالشان در زندگی دنیا نابود شده با این گمان فکر میکنند که بهترین اعمال را دارند
چه بیماری خطرناکی..عمل باشد ولی پاداش نباشد
عمل باشد ولی روح نباشد.عمل بدون روح همین است.

در آینده در مورد ارتداد و بحث مجازات آن به طور مفصل بحث خواهیم کرد

قائده ی لاضرر از جمله قوائد فقهی است که کاربرد فراوانی دارد .اصل این قائده از روایتی که از سوی رسول مکرم اسلام حضرت محمد(ص)است که میفرمایند لاضرر و لا ضرار فی الاسلام..در دین اسلام هیچ گونه ضرر که به خود انسان وارد شود یا ضرری که فرد به دیگران وارد کند جایز و مجاز شناخته نشده است.

با توجه به کلام مذکور میتوانیم این مطلب را به دست آوریم که اسلام با ضرر دیدن و ضرر رساندن مخالف است.حال چه این ضرر در بحث مالکیت افراد به مال خود باشد و چه در دیگر مسائل.فلذا اگر استفاده از مال خود موجبات ضرر به مال دیگری را فراهم کند این استفاده مشروع نخواهد بود.با تامل در قائده ی تسلیط که نشات گرفته از آیات کلام الله مجید است و این قائده میفرماید:الناس مسلطون علی اموالهم..یعنی مردم بر مال های خودشان تسلط دارند

یعنی هیچ کس حق ندارد کسی را از استفاده ی آنچه که در مالکیت اوست منع کند

قائده ی لاضرر میاید و این قائده را محدود به شرایطی میکند که بدون ضرر باشد.قائده ی تسلیط در جایی حکم فرماست که ضرر و زیانی متوجه کسی نباشد

قائده ی لاضرر در قانون مدنی ایران

در ماده ی ۱۳۲ قانون مدنی ایران میبینیم که آمده:کسی نمی تواند در ملک خود تصرفی کند که مستلزم تضرر همسایه شود،مگر تصرفی که به قدر متعارف و برای رفع حاجت یا رفع ضرر از خود باشد.

چنانچه میبینیم این قائده ی مهم و پر ارزش در قانون کشور ما نیز تجلی پیدا کرده است و تصرفاتی که باعث ضرر و زیان بشود غیرمجاز شمرده شده است،مگر در سه مورد

در این موارد فرد اگر از مال خود استفاده کند و در این استفاده به دیگری ضرری وارد شود فرد ضامن این ضرر نیست؛

تصرفی که باعث ایجاد ضرر شده است به قدر متعارف باشد

که تشخیص این که تصرف متعارف است یا خیر یک امر عرفی است.ممکن است احداث عمارت ۵ طبقه در محلی متعارف و در محل دیگری غیر متعارف شناخته شود.

مورد دومی تصرف باید به قدر حاجت یا رفع ضرر از مالک باشد .یعنی مالک تصرفی برای دور کردن ضرر از خود در ملک خود انجام داده و این تصرف باعث ضرر به دیگری شده است.کسی برای رفع احتیاج و به قدر متعارف چاهی در ملک خود بکند و از آن ضرری به دیگری وارد شود

قائده لاضرر یا قائده ی کلی

قائده ی لاضرر فقط در استفاده از اموال غیر منقول صدق نمیکند.بلکه با توجه به اصل ۴۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میشود آن را به کلیه ی تصرفات زیان آور مالک(اعم از این که مال،غیر منقول یا منقول باشد و اعم از این که ضرر به همسایه وارد شود یا دیگری)گسترش داد ،مشروط بر این که شرایطی که بیان شد در ماده ی ۱۳۲ قانون مدنی در آن جمع باشد.حتی این قائده را میتوان به حقوق دیگر (غیر از مالکیت)تعمیم داد 

قائده ی دیگری که مورد اهمیت است <قائده ی سو استفاده از حق>است که خود نشات گرفته از قائده ی لاضرر است

یعنی کسی از حق خودش سو استفاده کند و این فعل او باعث ایجاد ضرر به دیگری شود.

مفهوم لغوی ضرر و ضرار

اهل لغت براى لفظ ضرر معانى متعددى ذکر کرده‌ اند. برخى ضرر را در مقابل نفع قرار داده‌ اند. همچنین ضرر به معناى سوءحال (بدى حال) نیز آمده است، همچنین ضرر به معناى عمل مکروه نسبت به دیگرى و نقص در اعیان نیز آمده است. ضمن این که ضُرّ به معناى بدى حال و تنگدستى و فقر نیز بکار رفته است 

ابن اثیر ضرر را به معناى نقص حق مى‌داند

در هر حال به نظر مى‌ رسد کلمه «ضرر» در اکثر موارد برای نفس و مال استفاده مى‌ شود و کاربرد آن در مورد آبرو و حیثیت افراد کم‌تر است. اما کلمه «ضرار» بر وزنِ فِعال مصدر باب مفاعله مى‌ باشد و دلالت بر ایراد ضرر از طرفین به یکدیگر دارد به تعبیر دیگر در «ضرار» طرفینى بودن با توجه به باب مفاعله مفروض است. همچنین در مورد معناى ضرار گفته شده ضرار به معناى مجازات بر ضررى است که از طرف دیگرى به انسان وارد مى‌ گردد.

نظر دیگر این که ضرار و ضرر دو کلمه مترادف هستند و این که در حدیث تکرار شده براى تاکید است.

همچنین گفته شده ضرر براى مواردى استعمال مى ‌گردد که یک نفر به دیگرى ضرر مى‌ زند تا منفعتى ببرد اما ضرار در موردى است که با ضرر زدن به دیگرى نفعى متوجه خودش نگردد.

                                           قائده ی لاضرر.قائده ای کلی در اسلام.مفهوم قائده لاضرر

  • آیت الکرسی سید آیات قرآن

پیامبر به حضرت علی (ع) فرمود: ” یا علی ! من سید عربم-مکه سید شهر هاست- کوه سینا سید همه کوه هاست- جبرئیل سید همه فرشتگان است – فرزندانت سید جوانان اهل بهشتند- قرآن سید همه کتاب هاست – بقره سید همه سوره های قرآن است – ودر بقره یک آیه است که آن آیه ۵۰کلمه دارد و هر کلمه ۵۰ برکت دارد و آن آیت الکرسی است.

آیه الکرسی

متن  کامل آیت الکرسی

اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَۆُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ

لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُۆْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ

اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآۆُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ

 

ترجمه کامل آیت الکرسی به فارسی

«خداست که معبودى جز او نیست؛ زنده و برپادارنده است؛ نه خوابى سبک او را فرو مى‌گیرد و نه خوابى گران؛ آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است، از آنِ اوست. کیست آن کس که جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه در پیش روى آنان و آنچه در پشت سرشان است مى‌داند. و به چیزى از علم او، جز به آنچه بخواهد، احاطه نمى‌یابند. کرسى او آسمان ها و زمین را در بر گرفته، و نگهدارى آنها بر او دشوار نیست، و اوست والاى بزرگ.

در دین هیچ اجبارى نیست. و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است. پس هر کس به طاغوت کفر ورزد، و به خدا ایمان آورد، به یقین، به دستاویزى استوار، که آن را گسستن نیست، چنگ زده است. و خداوند شنواى داناست.

خداوند سرور کسانى است که ایمان آورده‌اند. آنان را از تاریکیها به سوى روشنایى به در مى‌برد. و [لى‌] کسانى که کفر ورزیده‌اند، سرورانشان [همان عصیانگران=] طاغوتند، که آنان را از روشنایى به سوى تاریکیها به در مى‌برند. آنان اهل آتشند که خود، در آن جاودانند.»

تفسیر بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشایشگر و مهربان
رحمن و رحیم بودن از صفات خداوند بزرگ و عزوعجل است.خداوند رحمان است.رحمان به کسی میگویند که صفت بخشندگی عام دارد.یعنی نسبت به همه بخشندگی دارد. بخشندگی عام هم به آن میگویند.اگر خداوند رحمان نبود گنهکاران و کسانی که از او دور شده اند گرمای اورا حس نمیکردند.آن ها بی رزق میماندند و زود نابود میشدند.در آن صورت فرقی بین خوب و بد بودن نمیبود.و فقط انسان های خوب ادامه زندگی میدادند
و اما صفت دوم رحیم بودن خداوند است.یعنی بخشندگی و عطای خاص دارد .عطای خاص لازمه اش انسان خاص است.خداوند نسبت به انسان خاص ،رحیم است.انسانی که به خداوند نزدیک میشود مشمول دریافت بخشندگی خاص خداوند میشود.
اوست که به واسطه ی رحیم بودن خداوند در برابر تمام سختی ها احساس سعادت و خوشبختی میکند.
در روایتى نیز از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که فرمود: و الله اله کل شیى ء، الرحمان بجمیع خلقه ، الرحیم بالمؤ منین خاصة : (خداوند معبود همه چیز است ، نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان ، و نسبت به خصوص مؤ منان رحیم است )

عبادت یا تجارت
حضرت امیر علی(ع) در کتاب ارزشمند نهج البلاغه عبادت کنندگان را به سه دسته تقسیم میکنند
متن عربی به اینگونه است؛ان قوما عبدوا الله رغبه فتلک عباده التجار و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلک عباده العبید و ان قوما عبدوا الله شکرا فتلک عباده الاحرار
گروه اول کسانی اند که خدا را برای رسیدن به بهشت و اسودگی احترام و تکریم میکنند.این گروه تجارت گونه عمل میکنند.اینان مانند تاجران و بازگانان به دنبال سود و منفعت هستند.
گروه دوم کسانی اند که ترسو اند.از روی ترس آتش جهنم و عذاب به عبادت و انجام اعمال صالح میپردازند.
آن ها همچون بردگانی عمل میکنند که از روی ترس از ارباب و جهت تنبیه نشدن اطاعت میکنند.
گروه سوم کسانی اند که خدا را شایسته و مستحق عبادت میبینند.این ها آزادمردان و آزادگان هستند.
باید دقت داشت امیر علی(ع) در اینجا عبادتی که از روی تزویر و ریا باشد را جزو عبادت نمیدانند و لذا اینگونه عبادت جزو دسته بندی نیست.عباداتی که مورد پذیرش واقع میشوند را بیان میفرمایند که درجات مختلفی دارند.
نکته ی دیگر این است که عبادت فقط به زبان و نیت نیست.بله نیت مهم است .اما نیت باید به عمل انجامد تا قابل دیدن و لمس کردن باشد.<<انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا>>ما راه را نشان دادیم حالا هر کی دوست داره شکر کنه و هر کس دوس داره قبول نکنه.این اتمام حجت پیام خداست.قطعا مصداق شکر گزاری در مقابل نشان دادن راه توسط خداوند فراتر از شکر زبانی است.وقتی از انسانی پیام خیرخواهی دریافت میکنیم همین که به او بگوییم ممنون و از او تشکر کنیم کافی نیست چه برسد به راه نشان دادن خدا.
بلکه باید از آن راه استفاده کرد تا شکر گزاری کامل شود