حقوق اسلام و رهنمود های اسلام در باب حقوق بشر

بسم رب الشهدا و الصدیقین

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید» ثبت شده است

 

 

وداع با شهید گمنام در شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

حسینیه منتظران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف رشت

مدت زمان: 4 دقیقه 4 ثانیه

در معرفی این کتاب آمده است: سردار شهید حسین ساعدی یک گچکار ساده بود که با شروع جنگ به کردستان رفت و در کنار سردار احمدمتوسلیان حماسه‌ها آفرید. او بعدها فرمانده نیروهای اعزامی از خمین شد و در سالهای ابتدای دفاع مقدس، خط شکن عملیات‌ها بود.


شهید زین الدین که فرمانده او بود، بسیار به حسین ساعدی علاقه داشت. او سخت‌ترین محورها را در اختیار حسین و نیروهایش قرار می داد. در یکی از عملیات‌ها، دو گردان نیرو در عمق مواضع دشمن محاصره شدند. با اتمام مهمات و آذوقه، دشمن ده‌ها خودرو فرستاد تا ۷۰۰ اسیر بگیرد. شهید حسین ساعدی که هیچ دوره فرماندهی ندیده بود، با حرکتی عجیب، نه تنها تمامی نیروها را نجات داد، بلکه تعداد زیادی کشته و اسیر از دشمن گرفت.

در عملیات والفجر۴ و خیبر، قفل عملیات توسط گردان روح الله به فرماندهی حسین ساعدی باز شد. قبل از خیبر، همه فهمیده بودند که حسین ماندنی نیست. حسین ساعدی، با نیروهایش وارد جزیره جنوبی شد و خط شکن عملیات شد. در روز هشتم اسفند ۶۲ مرغ روحش به پرواز در آمد.

حسین عاشق گمنامی بود. برای همین پیکرش در کنار نیروهایش در جزایر مجنون ماند. از کودکی در روز تاسوعا نذری می داد. او فدایی حضرت عباس بود. ۱۰ سال بعد در شب تاسوعا به خمین بازگشت…

✅وقتی کتاب رو میخونید عاشق شخصیت شهید بزرگوار میشید.مخصوصا برای ما جوون ها بسیار جذابه.

#پیشنهاد_مطالعه

کاری‌از #گروه_فرهنگی_شهید_ابراهیم‌هادی

شهید حسین ساعدی

یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.

از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟ تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.

یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.

رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟

گفتم: کار

گفت: فردا بیا سرکار

باورم نمی شد 

فردا رفتم مشغول شدم .

بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.

چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.

شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه.

بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت: توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری

این درخواست خود شهید بود.


کجایند مردان بی ادعا

                                   شهید باکری